عجیبه
بعضی وقتا نمیدونم چرا
عجیبه
رفتارم با خدا شده عین معامله
فکر میکنم مثلا چون درس میخونم یا چون خیلی از خطاهارو نمیکنم خدا هم وظیفه داره کمکم کنه
عجب دیوونه ایم
یکی نیست بگه خب وظیفته که خطا نکنی
البته من کم خطا نکردم
خیلی خطاها دارم که به روم نمیاره
همین شاید بزرگترین لطفش باشه
امروز که رفتم کتابخونه یکی از بچه ها پرسید مامان بابات شغلشون چیه
منم بهش گفتم
بعد پرسیدم مامان بابای تو چی؟؟
اونم گفت مامان ندارم
گفتم یعنی فوت شده؟
گفت نه وقتی خیلی بچه بودم من و خواهرامو ول کرد رفت
چیزایی در مورد مامانش گفت که فکرشم نمیکردم یک مادر از این کارا بتونه بکنه
شاید زیادی همه رو خوب میبینم
دلم براش سوخت
آخه همیشه میگه و میخنده درحالی که همچین دردی رو تو سینه اش داره
فهمیدم فقط من نیستم که خیلی دردا رو دارم
خیلیا هستن که خیلی تجربه های سختی رو داشتن و قلبشون از من بیشتر درد داره
شاید زیادی خودمو گنده کردم که فکر میکنم خیلی خوبم
خیلی دلم میخواد از چیزایی که اعصابمو داغون میکنه بنویسم ولی میدونم بعضی چیزا شاید هیچوقت نباید گفته بشن و باید با خودت دفنشون کنی
چون نه کسی میخواد بشنوه نه کسی متوجه میشه
خیلی بده
دارم سعی میکنم باهاش کنار بیام
برام دعا کنین
❤💜
- ۹۸/۱۰/۲۶
مهتاییی...
وای خدا نمیدونم چی بگم...
دلم آتیش گرفت برای اونی که بدون مادره...
بدون مادر خیلی سخته..چه پدر چه مادر..یکیشون نباشه ما بچه ها واقعا چی میشیم؟...حتی حضورشونم کافیه! حتی اگه بالاسرمونم نباشن فقط حضورشون کافیه...
مهتایی...
نمیدونم میتونم بگم درکت میکنم یا نه! من نمیدونم توی چه اوضاع و احوالی هستی ولی من به این جملت رسیدم که "بعضی چیزا شاید هیچوقت نباید گفته بشن و باید با خودت دفنشون کنی، چون نه کسی میخواد بشنوه نه کسی متوجه میشه!"
راستش من از گفتن این چیزا هیچ سودی نکردم...
تنها چیزی که نصیبم میشد فشار بیشتر بود...
من این حرفامو دیگه به کسی نمیگم...میترسم... مردم همیشه یه خشاب خالی دارن که با گفتن این حرفا، پرش میکنن و بعدشم تو رو با زبونشون، کاراشون، بزنن...
مواظب خودت باش مهتایییی..